چراغ دیده ی شب زنده دار من
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است .
تو کجایی سهراب ؟ آب را گل کردند و چه با دل کردند ، زخمها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند در همین نزدیکی عشق را دار زدند همه جا سایه دیوار زدند گفته بودی قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این شهر غریب! قایقت جا دارد؟که نجاتم دهی از این گرداب ؟ من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم قایقت جا دارد؟ نظرات شما عزیزان: دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, :: 1:39 :: نويسنده : شیوا
درباره وبلاگ ![]() تقدیم به همه دوستان مجازی : اسمش را می گذاریم دوست مجازی اما آن سو یک آدم حقیقی نشسته خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش نگرانش می شوم دلتنگش می شوم وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود مطمئن می شوم که حقیقیست هرچند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد...! آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |