چراغ دیده ی شب زنده دار من
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است .

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟

نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ؟

ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد 

گلویم سوتکی باشد

به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش 

و او یک ریز و پی در پی

دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند دایم

سکوت مرگبارم را... 

 

دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, :: 16:31 :: نويسنده : شیوا

مردم شهر سیاه ،  

خنده هاشان همه از روی ریاست 

دلشان سنگ سیاست 

ما در این شهر دویدیم و دویدیم چه سود؟

هر کجا پرسه زدیم خبر از عشق نبود 

و تو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد

نکند از هوس دانه گندم به زمین بنشینی!!

 

 

دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, :: 16:20 :: نويسنده : شیوا

نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه می لغزد

ولی یاران نمیدانند

که من دریایی از دردم

به ظاهر گرچه می خندم!! 

 

دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, :: 16:2 :: نويسنده : شیوا

گفتم بهار خنده زد و گفت :ای دریغ

دیگر بهار رفته نمی آید

گفتم : پرنده

گفت: اینجا پرنده نیست

اینجا گلی که باز کند لب به خنده نیست

گفتم : درون چشم تو دیگر ...

گفت: هرگز نشان ز باده ی مستی دهنده نیست

اینجا به جز سکوت ، سکوتی گزنده نیست.

.

.

.

راستی بهار نزدیکه ! فقط 2 هفته ی دیگه مونده تا عید 

پیشاپیش نوروزتون مبارک!

 

دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, :: 15:50 :: نويسنده : شیوا

زندگی رؤیا نیست 

زندگی زیباییست 

میتوان بر درختی تهی از بار زدن پیوندی 

میتوان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت 

میتوان از میان فاصله ها را برداشت 

دل من با دل تو هر دو بیزار از این فاصله هاست

 

 

دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:, :: 15:23 :: نويسنده : شیوا

گفتمش دل میخری ؟

پرسید : چند ؟

گفتمش : دل مال تو تنها بخند !

خنده کرد و دل ز دستانم ربود

تا به خود باز آمدم او رفته بود

دل زدستش روی خاک افتاده بود

جای پایش روی دل جا مانده بود . 

دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, :: 21:27 :: نويسنده : شیوا

درباره وبلاگ

تقدیم به همه دوستان مجازی : اسمش را می گذاریم دوست مجازی اما آن سو یک آدم حقیقی نشسته خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش نگرانش می شوم دلتنگش می شوم وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود مطمئن می شوم که حقیقیست هرچند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد...!
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خاطرات خاکستری و آدرس khaterat-e-khakestary.LXB.i r لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 331
بازدید کل : 74147
تعداد مطالب : 154
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1

Alternative content